به گزارش چارسوق لارستان به نقل از روزنامه خراسان در مقاله ای با عنوان بازندگان فاضل در بازی معیشت! به چرایی این موضوع پرداخته که چرا فردی از اهالی فرهنگ و ادب که عمرش را در راه خلق آثار ادبی صرف می کند، نباید از حداقل های یک زندگی معمولی مانند مسکن برخوردار باشد؟ اگر اهل پیگیری خبرهای ورزشی، بهویژه فوتبال باشید، به احتمال زیاد در خبرها از رقمهای عجیب و غریب قراردادهای بازیکنان فوتبال در فصل نقل و انتقالات مطلع شدهاید؛ رقمهای چند ده میلیاردی که گاهی به آستانه چندصد میلیارد هم میرسد. حالا اگر از حوزه ورزش، به حوزه فرهنگ و ادب برگردیم و درآمد ماهانه و سالانه یک نویسنده ایرانی را که بهطور میانگین بین 10 تا 18درصد قیمت پشت جلد کتابش به او تعلق میگیرد، محاسبه کنیم، به نتیجه خشنودکنندهای نمیرسیم. مسئله، مقایسه فوتبالیست و نویسنده نیست؛ چرا که مقایسه این دو درست نیست. مسئله اینجاست که چرا فردی از اهالی فرهنگ و ادب این سرزمین که عمرش را در راه خلق آثار ادبی صرف میکند، نباید از حداقلهای یک زندگی معمولی مانند مسکن برخوردار باشد؟ چرا بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی باید به جای تمرکز بر خلق آثار فاخر، دغدغه تامین معاش و معیشت خود را داشته باشند و هرسال نگران تمدید شدن یا نشدن قرارداد اجاره خانهشان باشند؟ برای بررسی وضعیت درآمدی و معیشتی اهالی قلم در ایران و انتظارات از دولت چهاردهم در این زمینه، با کمال شفیعی و محمد میرکیانی، دو نویسنده و پژوهشگر سرشناس ادبیات گفتوگو کردهایم.
به رسمیت شناختهنشدن نویسندهها
کمال شفیعی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات بزرگسال، کارنامه قابل قبولی دارد و به تازگی کتاب «قهوه قجری در فنجان ادبیات» از او به چاپ رسیده است، مشکل اصلی نویسندههای ایرانی را به رسمیت شناختهنشدن آنها از سوی دولت میداند و میگوید: «موضوع این است که در خارج از کشور نویسندگی و شاعری شغل است و زندگی نویسندهها و شاعرها از فروش کتابهایشان تامین میشود، اما در ایران نویسندگی حرفهای به آن معنا وجود ندارد. نویسندهها مجبورند چند کار انجام بدهند و آخر هم شرمنده زن و بچهشان باشند. درست است که ورزشکارها پرچم کشور را بالا میبرند، اما در بُعد فرهنگی که مادر همه رویدادهاست، چه اثری میتواند با شاهنامه یا تاریخ بیهقی رقابت کند؟ ما پهلوانان زیادی در طول تاریخ داشتهایم که ارزشمند است، اما آیا درآمدی که یک ورزشکار دارد، یک نویسنده هم دارد؟ نمیگویم که باید از ورزشکارها کم شود، اما در لایه فرهنگی هم باید این سیاست پیش گرفته شود. معیشت نویسنده ها و شاعران مهم است. الان محافل و گعدههای ادبی دست یک عده خاص است که امکانات محدود موجود هم در اختیار همانهاست و بقیه ادبیات کشور دیده نمیشود».
نویسندۀ راننده و خلق اثر خلاقه؟
نویسنده کتاب «در سکوت ماسهها»، مهمترین وظیفه دولت چهاردهم را سرمایهگذاری در حوزه فرهنگ میداند: «وقتی برای فرهنگ هزینه نمیکنیم، با چالشهای اجتماعی بسیاری مواجه میشویم. سرمایهگذاری روی فرهنگ، سرمایهگذاری بر آینده کشور است. ما نمیتوانیم از نویسنده توقع داشته باشیم که راننده آژانس یا کارمند یک اداره باشد و 30 سال کار کند و بعد قدرت خلاقه داشته باشد و اثر هنری خلق کند. اثر هنری نیازمند این است که هنرمند تامین باشد. در سال چه سرانه فرهنگیای به خود هنرمندها میدهند؟ منِ نویسنده در سال چقدر امتیاز میگیرم که بتوانم چند کتاب برای خودم بخرم؟ من سال گذشته 30 میلیون تومان هزینه کردهام تا بتوانم کتاب بخرم. 30 میلیون، یک سوم درآمد 100 میلیونیِ من در سال است. با این وضعیت ناچار هستم از هزینههای زندگی و فرزندانم کم کنم».
کسی نویسندههای برگزیده را نمیشناسد.
کمال شفیعی در ادامه با انتقاد از تبلیغنشدن آثار نویسندهها در مقایسه با آثار سینمایی میگوید: «چرا جشنوارههای ملی ادبی در کشور ما بیسروصدا برگزار میشوند؟ شما جشنوارههای سینمایی را در نظر بگیرید. وقتی فلان بازیگر فقط نامزد یک جایزه در جشنواره فجر میشود، در تمام فیلمهایی که بازی کرده، به آن اشاره میکنند، اما نویسندههایی که برگزیده میشوند، هیچجا دیده نمیشوند. چرا دولت از یک نویسنده یا شاعر مانند فلان ورزشکار تقدیر نمیکند و رسانهها به او نمیپردازند؟ چرا آموزش و پرورش کتابهای یک نویسنده را در تعداد بالا برای مدارس نمیخرد؟ اگر این کتابها خریده شود، هم چرخ نشر میچرخد، هم سودی که نویسنده میبرد، او را از دست دراز کردن جلوی دولت بی نیاز میکند. الان همه نام فلان بازیکن لیگ دسته سه فوتبال را میدانند، اما نویسندگان بزرگ ما را کسی نمیشناسد و رسانهای در اختیارشان نیست. همانقدر که به ورزش اهمیت میدهیم، چرا به فرهنگ و هنر اهمیت نمیدهیم؟ کار فوتبالیستی که 30 سال پیش قهرمانی کسب کرده، ارزشمندتر است یا اثر ماندگار خلیل خطیب رهبر یا اثر ماندگار شفیعی کدکنی؟ چرا منِ 56ساله هنوز خانهای از خودم ندارم؟ من معتقدم مشکل ما، سوءمدیریت در بخش فرهنگی است. ما بلد نیستیم منابع انسانیمان را مدیریت کنیم. شما به ژاپن نگاه کنید که بخش عمدهای از درآمدش را از طریق انیمیشن و ادبیات کسب میکند».
تالیف از ترجمه پیشی بگیرد
محمد میرکیانی، دیگر نویسنده نامآشنای ایرانی که آثار متعددی را برای مخاطب نوجوان و بزرگسال نوشته و «حکایتهای کمال» و «قصه ما مثل شد» از جمله آنهاست، به تصمیمها و سیاستهای جدی که دولت چهاردهم باید در حوزه فرهنگ و برای تامین معیشت نویسندهها اتخاذ کند، اشاره میکند و میگوید: «فکر میکنم باید تصمیمهای جدی گرفته شود که بخشی از آن به مسئولان آینده وزارت ارشاد برمیگردد. آن هم اینکه تالیف از ترجمه پیشی بگیرد. غالب ناشران بخش خصوصی به ترجمه روی آوردهاند و حاضر نیستند از خودگذشتگی کنند و کارهای تالیفی را به چاپ برسانند. بیشتر پرداختهایشان هم پایین است. رقم قراردادهایی هم که میبندند، بسیار پایین و بیشتر به سود ناشر است تا نویسنده. اینها باید حل شود».
درآمد توزیعکننده چندبرابر درآمد نویسنده
میرکیانی، دیگر مشکل در زمینه درآمد کم نویسندهها را نبود شبکه توزیع قدرتمند کتاب ذکر میکند: «ما در سراسر کشور علاقهمندان زیادی به کتاب داریم، اما متاسفانه شبکه توزیع قدرتمندی نداریم که کتاب را به اهلش برساند. بخشی از این وظیفه را فضای مجازی به عهده گرفته، اما کفایت نمیکند. ما باید برای نویسندگان شبکه توزیع قدرتمند داشته باشیم. الان مراکز پخش بیشتر از ناشر و نویسنده سود میبرند؛ گاهی 40 درصد و گاهی 50 درصد قیمت پشت جلد کتابها را توزیعکنندهها دریافت میکنند و سودشان پنج برابر یک نویسنده است. یعنی نویسنده حرفهای 10درصد قیمت پشت جلد را و یک مرکز پخش 50درصد قیمت پشت جلد را میگیرد. موضوع دیگر قیمت کاغذ است که بالا رفته است. البته من همیشه گفتهام اگر کتاب گران است، کتابخانه که ارزان است. باید کتابخانههای عمومی کشور را تجهیز کرد. باید مدارس غیردولتی را موظف کنند که کتابخانه مجهز داشته باشند. من به چند مدرسه غیردولتی سر زدهام که فقیرترین کتابخانهها را داشتهاند. اینها ظرفیتهایی است که به آنها توجه نمیشود. اگر توجه شود، منابع درآمدی بالا میرود. وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی هم میتواند تسهیلاتی برای نویسندگان و به رسمیت شناخته شدن شغل نویسندگی درنظر بگیرد».
دیدگاه خود را بنویسید